۲ تصور غلط اقتصادی از دنیای رمزارز

بیتکوین و سایر سرمایهگذاریهای ارزهای دیجیتال همچنان در سراسر جهان به شدت تبلیغ میشوند. در سفر اخیرم به توکیو، بیلبوردهایی درخشان با نشانههای بیتکوین و با کتابفروشیهایی که انبوهی از کتابها با موضوع انافتیها را داشتند، مواجه شدم. وقتی در مرکز شهر سانفرانسیسکو قدم میزنم، چهره سام بنکمن-فرید، از هر گوشه خیابان ظاهر میشود و به من میگوید: «آینده سرمایهگذاری در رمزارز است. تو هم هستی؟»
اکثر افراد عادی که رمزارزها را میخرند، احتمالا تحلیل عمیق و دقیقی از ارزش بنیادی آن، چه به عنوان یک ارز و چه به عنوان فناوری انجام نمیدهند. درعوض آنها احتمالا فقط قصد خرید دارند، زیرا فردی در در سال ۲۰۱۳ و در محل کار خود بیتکوین خریده و او اکنون خودروی لامبورگینی سوار میشود و یا اینکه پسرعمویشان از انافتی سود کرده است. اما موضوعات مرتبط با بیتکوین و وب۳ احتمالا در اینجا اهمیت دارند. وقتی افراد معمولی از خود میپرسند “صبر کن، چرا من دوباره این کالا را میخرم”، داشتن داستانی برای گفتن اینکه چرا این سرمایهگذاری خوبی است به شما کمک میکند، حتی اگر این داستان به تنهایی آنها را متقاعد نکند.
بنابراین فکر میکنم نگاهی سختگیرانه به برخی از داستانهای اقتصادی که در جهان کریپتو در جریان هستند، مفید باشد. فهمیدن دقیق این داستانها سخت است، زیرا ارز دیجیتال یک سرمایهگذاری غیرمتمرکز است و هیچ مرجعی وجود ندارد که به شما بگوید در مورد بیتکوین یا متاورس و غیره چه فکری کنید. بنابراین توصیف داستانهایی که در دور و برمان در حال پخش هستند، همیشه فرد را در معرض خطر سرگردانی قرار میدهد. با این وجود، فکر میکنم در داستانهایی که مردم درباره رمزارز، در توییتر و جاهای دیگر میگویند، خطاهای اقتصادی مهمی وجود دارد، خطاهایی که پیامدهای مهمی بر نحوه تفکر ما در مورد ارزش بیتکوین و سایر داراییهای بلاک چین دارند.
تصور اشتباه اول: پول نقد نوعی پس انداز طولانی مدت است
ارتقادهندههای بیتکوین معمولا این رمزارز را به عنوان جایگزینی برای پولهای فیات مانند دلار آمریکا معرفی میکنند. آنها دلایل زیادی را ارائه میدهند که چرا ارزهای فیات همیشه شکست میخورند و بسیاری دوست دارند مرگ دلار را اعلام کنند. این هسته یک نظریه سرمایهگذاری را تشکیل میدهد که اگر جهان بخواهد برای پرداخت کالاها از بیتکوین به جای فیات استفاده کند، در آن صورت افرادی که مقدار زیادی بیت کوین را در اوایل احتکار میکنند، در نهایت بسیار ثروتمند خواهند بود، البته درصورتی که این اتفاق بیفتد.
من فکر میکنم این نظریه سرمایهگذاری کاملاً اشتباه است و بیتکوین هرگز به یک ارز تبدیل نمیشود. دیوید آندولفتو توضیح خوبی در مورد دلیل اشتباه بودن این نظریه دارد. اما در مورد جایگزینی بیتکوین به جای فیات، یک بعد اخلاقی نیز وجود دارد که رد کردن آن زیرکانهتر است. صرف نظر از اینکه آیا بیتکوین جایگزین دلار می شود یا نه، طرفداران آن اغلب استدلال میکنند که باید جایگزین دلار شود، زیرا دلار تورم زا است.
تورم زا بودن به این معنی است که ارزش دلار، به لحاظ کالاهای قابل استفاده مانند نان، بنزین و…، در طول زمان کاهش مییابد. فدرال رزرو نرخ تورم ۲درصدی را هدف قرار داده است و معمولاً تورم تقریباً نزدیک به این اعداد باقی میماند (البته نه در حال حاضر). به همین دلیل است که ارزش یک دلار نسبت به گذشته کمتر است. یک دلار در سال ۱۹۱۳ تقریباً به اندازه ۳۰ دلار در سال ۲۰۲۲ ارزش داشت.
برای بسیاری از سرمایهگذاران بیتکوین، این یک بیعدالتی است. چرا باید بوروکراتهای غیرپاسخگو و غیرانتخابشده در واشنگتن دی سی، پول نقدی که به سختی به دست آوردهاید را کاهش دهند؟ به نظر این افراد، بیت کوین نشان دهنده استقلال فردی است، زیرا فدرال رزرو نمیتواند تصمیم بگیرد که پول شما چقدر ارزش دارد و به نظر میرسد این ایده که ارزش بیت کوین در طول زمان به جای کاهش، افزایش مییابد، برای صرفه جویی و درستکاری شخصی ارزش قائل است، زیرا این نوید را میدهد که افرادی که سخت کار میکنند و پول پسانداز میکنند، میتوانند ثمره کار خود را حفظ کنند.
اما این ایده مبتنی بر یک تصور اساسی غلط است: این ایده که ارزش پول نقد باید در طول زمان افزایش یابد. در واقع، پول نقد هرگز قرار نبوده که نوعی پس انداز بلندمدت باشد.
دنیایی را در نظر بگیرید که ارزش پول نقد به مرور زمان افزایش پیدا میکند؛ جایی که صرفاً به این دلیل که مقداری پول زیر تشک ریختهاید، میتوانید هر سال بیشتر و بیشتر از تولیدات جامعه را تهیه کنید. این معامله بسیار خوبی به نظر می رسد، درست است؟ در واقع، معامله خوبی است، واقعاً خیلی خوب. در این نوع دنیای ضد تورمی، شما ثروت را بیهوده به دست میآورید، یعنی در ازای اینکه شما هیچ کاری انجام نمیدهید؛ جامعه به طور مداوم ثمرههای زحمات خود را به شما منتقل میکند.
اگر پول در طول زمان بازده واقعی مثبتی کسب کند، آن بازده نشان دهنده پاداشی برای یک کار سخت که در طول زمان انجام شده نیست. این نشان دهنده رایگان بودن است که در اصطلاح اقتصادی به آن «اجاره» میگویند.
اگر بیتکوین واقعاً تبدیل به واحد پول در یک کشور میشد و ارزش آن سال به سال افزایش مییافت، این افزایش ارزش نشان دهنده انتقال منابع واقعی به افرادی است پول نقد بسیار دارند و هیچ کاری با آن انجام نمیدهند و این منابع واقعی از کجا میآیند؟ خوب، آنها باید از کارگران و شرکتها باشند. بنابراین، دنیایی که بیتکوینها تصور میکنند، دنیایی است که کارگران و شرکتهای مولد به سبک زندگی احتکارکنندگان پول، یارانه پرداخت میکنند.
این منصفانه به نظر نمیرسد و از نظر اقتصادی نیز کارآمد نیست. اقتصاددانان در مورد اینکه آیا نرخ بهینه تورم صفر است یا یک عدد مثبت کوچک بحث میکنند، اما تعداد کمی را پیدا خواهید کرد که درباره اینکه نرخ بهینه تورم منفی است، بحث کنند.
بنابراین اگر پول نقد نباید در طول زمان شما را ثروتمندتر کند، پس چه کاری باید انجام دهد؟ پاسخ ساده است: دارایی های مولد. وقتی پس انداز خود را در یک شرکت سرمایه گذاری میکنید، (حداقل از نظر تئوری) به آن شرکت کمک مالی میکنید تا کاری سازنده انجام دهد. با تخصیص سرمایهتان به پروژههای مولد، شما یک رانتجوی بیفایده نیستید، بلکه یک سرمایهدار هستید که ریسک میکنید و بابت این ریسک، بازده دریافت میکنید.
این ریشه یکی از اساسیترین اصول اقتصاد مالی است: بده – بستان ریسک و بازده. در یک بازار مالی که به خوبی کار میکند، کسب بازده، جبرانی برای پذیرش ریسک است.
به همین دلیل است که ارز رایج ضد تورم واقعاً منطقی نیست. چیزی که ذخیرهسازی کوتاهمدت آن با ارزش است (یعنی نوسانات پایینی دارد) ذخیرهسازی آن در بلند مدت ارزش خوبی نخواهد داشت، یعنی بازده بالایی کسب نخواهد کرد. ارزهای خوب آنهایی هستند که ارزش آنها در کوتاه مدت قابل پیش بینی است. بنابراین، آنها چیزهایی هستند که در بلندمدت بازده خوبی ندارند. به همین دلیل است که بیتکوین، حداقل در شکل فعلی آن، به عنوان ارز رایج استفاده نخواهد شد.
به عبارت دیگر، پول نقد نباید ابزار پس انداز اصلی شما باشد. وسیله پس انداز اولیه شما باید دارایی های مولد بلندمدت مانند سهام، اوراق قرضه و املاک و مستغلات باشد. شما باید فقط به اندازه کافی پول نقد داشته باشید تا خریدهای ماهانه خود را انجام دهید و همچنین باید یک صندوق اضطراری کوچک نیز داشته باشید. پول نقد شما نقدینگی شماست.
اکنون، یک مشکل بزرگ با این ایده وجود دارد. افراد فقیر به چند دلیل به راحتی قادر به نگهداری داراییهای مولد نیستند. دلیل اول آن است که برخی از داراییهای مولد مانند مسکن خارج از دسترس آنها است. دلیل دوم نیز آن است که، آنها اطلاعات کمی دارند و در دسترسی به بازارهای مالی که میتوانند در آنجا چیزهایی مانند سهام را خریداری کنند، مشکل دارند. و سوم آنکه، افراد فقیر ثروت اندکی دارند که صرف داشتن یک صندوق اضطراری کوچک، بیشتر کل پس انداز آنها را در بر میگیرد. بنابراین، افراد فقیر مجبور میشوند پس اندازهای خود را به صورت نقد نگهداری کنند.
این یک مشکل بزرگ است، اما راه حل این نیست که جامعه را به سمت یک ارز ضد تورمی سوق دهیم تا پول نقد در طول زمان بازده واقعی و مثبتی کسب کند. انجام این کار به افراد فقیر این امکان را میدهد که از داراییهای کوچک خود که همان پول نقد است سود ناچیزی کسب کنند. اما بیشتر عواید در این نوع ساز و کار نصیب افرادی میشود که میتوانند مقدار زیادی پول نقد نگهداری کنند؛ یعنی ثروتمندان. دادن چند دلار بازده به افراد فقیر ارزش این را ندارد که به افراد ثروتمند عواید هنگفتی از درآمدهای بادآورده بدهیم. در عوض، اگر میخواهید به افراد فقیر پول بدهید تا این واقعیت را جبران کنند که نمیتوانند سهام بخرند، فقط به آنها مزایای نقدی بدهید یا با صندوق ثروت اجتماعی برای آنها سهام بخرید. بیت کوین راه حل فقر نیست.
تصور غلط دوم: کمبود، ارزش ایجاد میکند
بیشتر دنیای ارزهای دیجیتال بر این ایده استوار است که راه ارزشمند کردن چیزی، کمیاب کردن آن است. این یکی از ایدههای اساسی بیتکوین است. این ایده میگوید از آنجایی که تعداد کل بیتکوینها در نهایت از نظر الگوریتمی محدود میشود، ارزش آنها در طول زمان افزایش مییابد. این ایده همچنین مفهوم اساسی برای انافتیها نیز است. یعنی اگر یک عکس با قابلیت کپی آسان از یک میمون بگیرید و به دنیا بگویید که فقط یک نفر این عکس را دارد، مردم برای مالکیت انحصاری آن هزینه خواهند کرد، زیرا این عکس کمیاب است.
و در نهایت، این یکی از اصلیترین راههایی است که مردم برای تجاریسازی متاورس انجام میدهند. به نظر میرسد بسیاری از مردم این ایده را دارند که بازنویسی بعدی اینترنت شامل دسترسی انحصاری به محیطهای دیجیتال، مانند زمین، اما در قلمرو دیجیتالی است. املاک و مستغلات نشان دهنده درصد عظیمی از ثروت در دنیای فیزیکی است، پس چرا در دنیای دیجیتال این چنین نباشد.
متأسفانه این ایده تاکنون خیلی خوب عمل نکرده است:

این نمودار نشان میدهد سرمایهگذارانی که زمین متاورس را به امید اجاره دادن آن به خرده فروشان خریداری کردهاند، شاهد سقوط ارزش داراییهای خود بودهاند.
ممکن است خیلی زود باشد و در نهایت زمین دیجیتال یک معامله بزرگ خواهد بود. اما در واقع دلیل عمیقی برای شک و تردید وجود دارد که این ایده هرگز محقق نخواهد شد: کمیابی، به خودی خود، ارزش ایجاد نمیکند.
ممکن است برخی از معلمان بیدقت اقتصاد دوره دبیرستان به شما بگویند که کمبود، به عنوان راهی برای بیاعتبار کردن نظریه قدیمی ارزش، ارزش ایجاد میکند. اما در واقع چیزی که تقاضا را ایجاد میکند ترکیبی از سودمندی و کمبود است. یعنی زمانی چیز کمیابی ارزشمند است که مفید باشد.
این فقط یک روش لفظی برای گفتن این جمله است که “ارزش توسط عرضه و تقاضا تعیین میشود”. صرف محدود کردن عرضه چیزی بهطور خودکار آن را با ارزش نمیکند، زیرا تقاضا ممکن است صفر باشد. به همین دلیل است که درحالیکه نقاشیهای کودکان به انافتیهای گران قیمت معروف، تبدیل میشوند، بعید است که نقاشیهای کودک شما قیمت مثبتی در بازار داشته باشد.
اما حتی اگر تقاضای زیادی وجود داشته باشد، محدود کردن مصنوعی عرضه ممکن است اصلا باعث افزایش قیمت نشود. دلیل آن این است که اثرات تغییرات عرضه به کشش تقاضا بستگی دارد. بیایید یک تصویر بکشیم.

در این تصویر، تقاضا کاملاً دارای واکنش تند نسبت به تغییر قیمت است. مردم میدانند که برای هر چیزی چه قیمتی باید بپردازند، نه یک سنت بیشتر. در این مورد، حتی اگر چیزی که میفروشید دارای ارزش باشد، شاید ارزش زیادی داشته باشد! اما محدود کردن عرضه به هیچ وجه قیمت را افزایش نمیدهد. در عوض، شما فقط چیزهای کمتری میفروشید و پول کمتری به دست میآورید.
اکنون، این یک مدل بسیار ساده و بدون قدرت قیمتگذاری واقعی در اقتصاد است. من فقط از آن برای بیان یک نکته استفاده کردم. اگر بخواهیم واقعبین باشیم،چه میشود اگر شرکتها قدرت بازار را داشته باشند، به طوریکه آنها توانایی انتخاب اینکه به چه میزان فروش و به چه قیمتی بفروشند؟
در چنین دنیایی، شرکت ها میتوانند محصولات خود را به طور مصنوعی کمیاب کنند تا قیمت را بالا ببرند. اما این کار پیامد بدی خواهد داشت. این یک نوع شکست بازار است، زیرا در اقتصاد این کار منجر به تولید کالاهای بسیار کمی میشود. به همین دلیل است که اقتصاددانان انحصار را دوست ندارند.
بنابراین اکنون این اصل را در متاورس اعمال کنید. نکته شگفتانگیز در مورد اینترنت این است که برای همه جا وجود دارد و ایجاد فضای بیشتر در محیطهای دیجیتال هزینه بسیار کمی دارد، بنابراین مردم آنطور که در دنیای فیزیکی محدود هستند، در دنیای دیجیتال برای آنچه میخواهند بسازند، محدودیت ندارند. ایجاد محدودیتهای مصنوعی برای میزان دسترسی افراد به محیطهای دیجیتال، قیمت را بالاتر از هزینه نهایی افزایش میدهد.
این یا از نظر اقتصادی احمقانه است یا ناکارآمد. در این مورد زمانی که اینترنت رقابتی است یعنی جایی که هر کسی میتواند وارد شود و زمین دیجیتالی را با هزینه تقریباً صفر بسازد، پس ساختن زمین دیجیتالی به طور مصنوعی باعث میشود که همه از آن دور شوند، همانطور که در مورد محصولات متاورس در توییت بالا مشاهده کردید. در موردی که به نوعی زمین دیجیتال انحصاری دارید، برای مثال، اگر یک شبکه اجتماعی بزرگ دارید که همه از آن استفاده میکنند، ممکن است بتوانید با محدود کردن دسترسی و افزایش قیمت، سود کسب کنید، اما این بدان معنی است که شما با دریافت پول برای چیزی که بر اساس ساختار هزینه اساسی آن، باید رایگان یا تقریباً رایگان باشد، اقتصاد را ناکارآمد میکنید.
اکنون چند استثنا برای این قاعده کلی وجود دارد. چیزهایی هستند که مردم برای آنها ارزش قائل هستند زیرا آنها تصمیم گرفتهاند که از آنها به عنوان نماد وضعیت در رقابت سر جمع صفر استفاده کنند. ما به آنها کالاهای وبلن میگوییم؛ اجناسی که با گران شدنشان ، درخواست برای خرید آنها بالا میرود. ساعتهای رولکس نمونه خوبی از این اجناس هستند. اگر میتوانید انافتی یا دارایی متاورس خود را به چیزی تبدیل کنید که مردم برای اینکه نشان دهند چقدر ثروتمند هستند، از آن استفاده کنند، فکر میکنم برای شما قدرت بیشتری به ارمغان خواهد آورد.
با این حال، به طور کلی، کمبود ارزش ایجاد نمیکند. محدود کردن محصول خود تا زمانی که به اندازه الماس کمیاب باشد، آن را به اندازه الماس ارزشمند نخواهد کرد. در واقع، اغلب باعث میشود که شما پول از دست بدهید.
مردم بازار رمزارز در مورد اقتصاد بسیار فکر میکنند، و این خوب است. اما اغلب آنها به شیوههای بیپرده و با برداشت سطحی در مورد آن فکر میکنند، یا بر اساس اخلاقیات خود درگیر خیالات واهی میشوند، یا به سادگی درک نمیکنند که اصول اساسی اقتصاد چگونه کار میکند و اغلب، آنها فکر میکنند که میتوانند با بارها و بارها فریاد زدن بر سر مردم، این سوء تفاهم ها را تبدیل به واقعیت کنند. اما توجه کنیم که به این صورت کار نمیکند!